من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

اینجا خودم رئیسم

امروز اینجا هوا سرد و بارونیه و منم از شب قبل تصمیم گرفتم خونه بمونم  .گفتم یه کم ایتالیایی بخونم و خونه رو مرتب کنم .کلی هم لباس شستم و پهن کردم بیرون و هی از پنجره نگاه می کنم که با شروع اولین قطره های بارون برم اونا رو جمع کنم  و  بیارم تو. 

واقعا نمی دونم چرا بعضی وقتها انجام امور خونه و خونه داری اینقدر بهم ارامش میده . می تونی وقتتو تنظیم کنی و با خواب کافی در صبح تو ساعت مورد نظرت بیدار بشی و به همه امورت هم برسی .غذای تازه و گرم و حاضر کنی و کلی هم وقت داری برا رسیدن به سر و وضع ت و انجام کارای دلخواهت .ورزش کنی و بدنت و رو فرم بیاری یه ماسک مو به موهات بزنی و صورتت و جلا بدی .

  

 ولی روزایی که مجبوری صبح زود بیدار شی و بری سر کار اونم با چشم خواب الود و باید تا عصری اونجا بمونی واقعا خیلی خسته کننده اس .الان که فکرشو می کنم می بینم تو ایران که بودم  بیش از 10 سال و اینجوری عین یه ماشین کار کردم و اصلا نمی دونم چه جوری سپری شده این همه سال .بهترین سالهای جوونی مو تقریبا از 24 سالگی  تو اداره مهندسی و یه اتاق صرف کردم . 

اون موقع بچه دار هم شدم و عسلکم و گذاشته بودم مهد کودک چون خانواده خودم و همسرم هیچ کدوم تو شهر ما نبودند تا طفلی بتونه دوران کودکی شو پیش اونا  و در اوج ناز و نعمت سر کنه و ما مجبور بودیم بزاریمش مهد کودک .یعنی از همون 6 ماهگی، بعدش هم به خاطر شرایط نامساعد اونجا تقریبا هر هفته سرما خورده و مریض بود. چندین بار مهدشو عوض کردیم ولی همشون سرا پا یه کرباس بودن و هر چه هم پول بیشتر میدادی که لااقل به بچه بیشتر برسن هیچ فایده ای نداشت چون هیچ گونه احساس مسئولیتی در قبال کارشون نداشتن .

اون موقع ها باید همیشه صبح زود بیدار می شدیم و با خودمون می بردیمش بیرون .تو سرما و تو گرما و عسل مامان هیچ وقت نمی تونست دل سیر بخوابه .چون مامانش می بایست پا به پای بابایی کار کنه .و من همیشه به خاطر این موضوع که چرا اون نمی تونه مثل بچه های دیگه کودکی شو در ارامش بیشتری سر کنه ناراحت بودم و غصه می خوردم .حالا بعد از گذشت اون سالهای سخت  دیگه واسه خودش خانمی شده و مایه قوت قلب مامان و باباشه .


الان دیگه این برام مسلمه که امسال بعد از تموم شدن درس ام در اینجا دیگه نمی خوام کار کنم .حداقل تا چند سال .راستش می خوام بیشتر به خودم و زندگی مون برسم و از زندگی لذت ببرم .تو فکر اینم یه کار بیزنس را بندازم و واسه خودم کار کنم یه کاری غیر از رشته تحصیلی ام .خیلی کارا هست که می خوام انجام بدم و خیلی هنرهای زنونه هست که می خوام یادبگیرم و دانسته هام  و راجع بش کامل کنم .

بیشتر دنبال کارای هنری و صنایع دستی ام و می خوام تو این زمینه ها فعالیت کنم .مخصوصا اینجا هم که این کارا خیلی خوب طرفدار داره و درامدش هم بد نیست . می خوام وقتم و خودم تنظیم کنم که کی برم و کی بیام و حتی بتونم از تو خونه هم کارمو مدیریت کنم . شاید هم یه رستوران غذای ایرونی زدم اخه اشپزی ام هم بد نیست . اینا هم که شکمو و اند و عاشق غذاهای ایرونی .مخصوصا جوجه کباب و ته چین . 

الان دیگه رضایت شغلی برام ارزشش خیلی بیشتر ه و خدارو شکر اینجا از اون چشم و هم چشمی و کلاس گذاشتن های تو وطن خبری نیست .لجاجت هایی که ادم و وامی داشت هی به دنبال افزایش رده و رتبه و گرفتن مدرک باشه . اونم صرفا برا کلاس گذاشتن و کم نیوردن پیش دوست و اشنا و همکارا . مصیبتی که همچنان گریبان گیر خیلی از  جوون های ماست . طوری که پشت سر هم بهترین سالهای جونی ادمو  و فقط تو استرس و هول و ولای درس خوندن و مدرک گرفتن سپری می کنه . اخرش هم بعد از کلی تلاش می شن یه دکتر و مهندس صفر کیلومتر با کلی ادعا که کاری هم برا انجام دادن گیرشون نمی یاد .

وقتی اینجا این جوونها رو می بینم خیلی دلم برا اون سالهای خودمون می سوزه . اینا کلی سرگرمی و امکانات دارن هم برا ورزش کردن و درس خوندن و هم برا کار کردن .

 کار کردن هم که اصلا براشون عیب نیست و هر کاری و با عشق و علاقه انجام میدن و تازه در کنار اون هم می تونن به انواع و اقسام ورزش ها بپردازن .خلاصه اینکه روال عادی زندگی و دارن طی می کنن . 

نظرات 6 + ارسال نظر
مهسا شنبه 2 آذر 1392 ساعت 20:28 http://sarneveshtehman.blogfa.com

سلام رییسخیلی خوبه اینقدر برنامه داری. منم کلی برنامه دارم...

اره مهسا جون .فقط یک همت عالی می خوام برا انجامشون و یک تمرین تقویت اراده فولادین

پیچک یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 11:05 http://pichopichaklover.blogfa.com

کار خونه آرامش بخشه؟کجاش؟راستی سلام....
بیا به منم سر بزت

البته بعضی وقتا
باشه حتما میام

لیمو دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 14:40

هعی هعی هعی ورده میبینی ما بدبختا اینجا چی میکشیم؟!
چه خوب که میخوای صنایع دستی یاد بگیری من عاشقشم یه عمره ولی کو وقت! کاش میشد از اینجا هم یه کاری پیدا کرد که وقتش دست خود آدم باشه

سلام لیمویی جونم .چه عجب گلم .دلم برا مزه پرونی هات تنگ شده بود
عزیزم

لیمو دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 15:49

ورده جون باور کن نظر گذاشتن برات خیلی سخته من برا پست قبلیت هم نظر گذاشتم ولی انگار نیومده کاش میشد بری پرشین یا بلاگفا

ممنونم لیمویی جون . حتما باید یه فکری در این مورد بکنم .چون بچه های دیگه هم بم گفتم بعضی وقتها نمی تونن کامنت بزارن

sahar سه‌شنبه 5 آذر 1392 ساعت 07:09 http://saharpaeez.blogfa.com

سلام ورده جون گل گفتی واقعا همینطوره حتی تو ازدواج کردن هم چشم وهم چشمی هست.
اونا زندگی واقعی میکنند نه ما

دقیقا سحر جون همینطوره .متاسفانه چشم و هم چشمی تو همه ابعاد زندگی مون و هم تو مردها و هم تو زنها وجود داره.و عامل اصلی بیشتر استرس ها و مشکلات تو زندگی هاست . خدا رو شکر واقعا اینجا از این مشکلات نداریم و تازه می فهمیم بدون چشم هم چشمی چقدر زندگی می تونه زیباتر هم باشه

مهتاب شنبه 9 آذر 1392 ساعت 04:31 http://battt.blogfa.com

این دقیقا همون چیزیه که این روزهای من رو درگیر خودش کرده . ما حتی بچه دار شدنمون هم به خاطر حرف و حدیث دیگرانه ... اینجا همش باید بدویی تا از بقیه عقب نمونی و همه چیز هم باید دهن پرکن باشه وگرنه هیچ کاری نکردی. مثلا اگه دکترای رشته جلبک شناسی از پیام نور علی اباد بگیری همه بهت می خندن و رشته و دانشگاهت رو مسخره می کنن درحالیکه به هرحال زحمت کشیدی و برای خودش ارزش داره ... اینجا حتما باید از بهترین دانشگاهها در بهترین رشته ها مدرک بگیری و بهترین کار ها رو داشته باشی و بهترین حقوق و بهترین همسر و... تا بتونی اززندگیت راضی باشی

مهتاب جان منم فکر می کنم عامی اصلی همه بدبختی ها همین چشم و هم چشمی هستش که ارامش و از زندگی همون سلب کرده .الان هم که همه از چشم و هم چشمی همدیگه هی دارن مدرک فوق لیسانس و دکتری میگیرن و خودشون دارن خفه می کنن .خیلی از دوستای خودم تو ایران این بلا سرشون اومده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد