من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

عیدی کریسمس

این هوا هم که حسابی دیوونه بازی در اورده صبح که از خونه میاییم بیرون سرده و یه سوزی میاد که نگو .تازه اسمون هم  ابریه و شروع می کنه به باریدن .بعد از یکی دوساعت خورشید خانم با ناز و عشوه فراوون میان برا خود نمایی و چارقد افتابیشون و پهن می کنن که بیا و ببین . منم از پشت شیشه اتاق کارم هی بیرون و نگاه می کنم و هی حرص می خورم که چرا تو این هوای خوب به جای قدم و زدن و راه رفتن و انجام امور مورد پسند دلم باید بشینم اینجا .

حالا جای شکرش باقیه که جناب پروفسور بد اخلاق هنوز از Germani برنگشتن و هیج کس هم از تاریخ برگشتن شون خبر نداره .حالا فقط کافیه پام و بزارم بیرون و مثلا برم از مارکت یه شیشه اب بخرم .فوری سر و کله اش پیدا میشه .اه اه. 

اینجا من دقیقا مثل آفتاب پرستا شدم .افتاب که باشه روحیم میشه توپ توپ ولی با اومدن ابر و هوای سرد ، افسردگی میاد سراغم ودل و دماغ هیچ کاری و ندارم .حالا اینجا هم که دیگه از این به بعد همش بارونی و ابریه و سرد ه. مخصوصا اخر هفته ها .

البته لذت پوشیدن لباس های رنگی زمستونی با اون رنگای شاد هنوز برام خیلی جذابیت داره ولی سرمای توی خونه توی این فصل خیلی تو ذوقم میزنه . اخه نه اینکه اینجا قیمت سوخت و انرژی خیلی بالاست ،اصلا نمیشه چند ساعت پشت سر هم شوفاژها رو روشن گذاشت .

 

ادامه مطلب ...

خونه تکونی پیش از کریسمس

امروز کلی خوشحال شدم چون بعد از یه روز کاری پر مشغله اومدم دیدم وای چه خبره اینجا چند تا دوست جدید دیگه هم پیدا کرده ام . و از این بابت کلی به خودم می بالم .باید بیام به تک تکتون سر بزنم و ببینم اوضاع شما در چه حاله الان . راستش یکم این روزا سرم شلوغه .البته رئیس بد اخلاق و بد جنسمون برا یه کنفرانس تشریفشون و بردن Germani  و به قولی همگی نفسی کشیدیم از نبودنش باید بیام مفصل براتون تعریف کنم .یعنی اینقدر من بدشانس تشریف دارم که نگو ایران هم که بودم هر چی مدیر و معاون بد قلق و بد انق بود تو قسمت ما بود حالا اینجا هم یکی عین همونا نصیبم شده . دیگه واقعا باورم شده که اسمون مدیر و ریس و معاونین در تمام دنیا همین رنگیه ( سرشار از بدجنسی و بد اخلاقی ) . 

ولی من چون قبلا در وطن هم تجربه مدیران بدجنس رو داشتم الان اینجا دیگه خیلی بم بد نمی گذره  

راستی  می دونین که کریسمس نزدیکه و از الان باید به فکر کارای پیش از کریسمس هم بود و منم به عادت اینجایی ها باید یه خونه تکونی توپ انجام بدم و یه سری مختصر هم خرید کنم . 

امروز عصر رفته بودم بیرون دیدم وای چه خبر شده از الان .فروشگاههای کوچیک و بزرگ عزمشون و جزم کردن برا خالی کردن جیب مردم . حتما براتون یه پست توپ می نویسم در این مورد .

اخر هفته ای در جنگل

از وقتی که یادمه همیشه فکرم این بود که اخر هفته که میشه باید خیلی خیلی به ادم خوش بگذره . ایران که بودم با ذوق و شوق زیادی چهارشنبه ها که همیشه یه ساعت هم زودتر از سر کار رهایی می یافتم و بعضی وقتا هم خودم چند ساعت زودتر مرخصی می گرفتم و با کلی انرژی می اومدم خونه و کلی برا خودم و خونواده برنامه ریزی می کردم که تلافی خستگی هفته از تنمون در بره .اول کارای خونه رو همون چهارشنبه انجام می دادم .رختا و لباسا رو  همون روز عصر می ذاشتم تو ماشین و همه رو می شستم و همون شب روی طناب آپارتمانی مون پهن می کردم و به لطف هوای گرم شهرمون هم تو فصل بهار و تابستون و حتی تا پاییز یادمه لباسها خیلی سریع خشک می شدن و جمع شون می کردم و هر کدوم و تو کمد خودش می ذاشتم .البته زمستونا خب به خاطر سرمای هوا خیلی بیشتر طول می کشید چون باید طناب اپارتمانی رو می ذاشتم تو حال کوچیکه کنار بخاری که خشک بشن .

خلاصه حتی نوع غذایی هم که برای اون هالیدی اخر هفته باید می پختم از قبلش مشخص می کردم .پنچ شنبه ها صبح هم مخصوص اقای همسر بود تا با ناز و نعمت از خواب صبحگاهی بیدارش کنم (اونم زود زود می خواست پاشه شده بود  ساعت9) تا بره یه سری برام خرید خونه انجام بده و بعضی کارای بانکی که رو که در طول هفته مجالی برا انجامش نداشت و تموم کنه .

یادمه همیشه عاشق تمیزی و انظباط تو خونه بودم و دوست داشتم همه چی روبراه باشه ولی فکر نکنین یه وقت ادم وسواسی هستم و از اون بیماری وسواس رنج میبرم نه بابا.

 

ادامه مطلب ...

از شما دوست عزیزم می خوام

سلام به روی ماهتون 

.می دونم که الان تعطیلات در ایران تموم شده و همگی کارو فعالیت و از سر گرفتین

و به قول ایتالیایی ها منم میگم . boun lavoro . یعنی امروز کار خوبی در پیش رو داشته باشین .

 راستش تصمیم دارم بیشتر ازشرایط ایتالیایی ها و زندگی مون در اینجا براتون بنویسم راجع به اینکه اصلا چی شد تصمیم به مهاجرت گرفتیم وشرایطمون قبلا چی بود و چه انتظارهایی از اینجا داشتیم و کدوماش به حقیقت پیوست و کارایی که منتظریم راست و ریس بشه .اینجا می مونیم یه چند وقت دیگه می خوایم بریم usa یا هر کشور دیگه ای و می خوام راجع به درس خوندنم اینجا بنویسم و خونوادم و کلی چیزای دیگه که مطمئنم براتون جالبه .

اما قبل از اون یه مشکلی توی وبلاگم دارم که می خوام ازتون خواهش کنم کمک کنین تا حلش کنم 

 دوستای عزیزی که لطف می کنن و می یان و مطالب غیر حرفه ای من و اینجا می خونن می گن نمی تونن نظراتشون و برام بفرستن و ظاهرا مشکلی در وبلاگ من وجود دار و منم شدیدن از این موضوع ناراحتم و خیلی دوست دارم که از نظرات شما دوستای گلم راجع به این مطالبی که می نویسم مطلع بشم  .

خلاصه منم دارم تلاش می کنم که حلش کنم ولی چون حرفه ای نیستم و هیچ گونه هم تجربه نویسندگی تا پیش از این نداشتم حل این مشکل برام اسون نیست و از شما عزیزان می خوام اگه در این خصوص تجربه ای دارین به همراه اطلاعات حرفه ای خودتون به این  ادرس برام میل کنین 

verdeverdi55@gmail.com

مشتاقانه منتظر شنیدن راهنمایی های دوستای گلم هستم 

یه کاری کردم در حد معجزه

یعنی امشب اگه از شادی و شعف سکته نکنم خیلی ها 

راستش حدود بیش از یک ماهی بود که به دلایلی(نودو نه درصد روحی ، بقیه اش هم جسمی ) دچار یه ریزش موی واقعا وحشتناکی شدم به طوری که جرات نمی کردم برم حموم به محض خروج اب از دوش و ریختنش روی سرم این موها همینجور شسته می شدن و می رفتن .

اینقدر مقدارشون زیاد بود که می گفتم واقعا وسط سرم دیگه کچل شده و تازه هر روز هم که سرم و شونه می زدم باور کنین یه خروار دیگه از موهای سرم با شونه کنده می شد .حالا من تنها شانسی که اوردم موهام مجعد و پف دارن .خلاصه اوضاع یه جوری شده که موهام شدن عینهو دم موش .

 

ادامه مطلب ...