من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

زیبایی ها و دردسرهای زمستون

سلام . دوباره سرما خوردم .نمیدونم چرا توی یکسال اخیر  این سومین باره که سرما می خورم ولی این نشونه خوبی نیست  چون بدنم ضعیف شده  می دونم .اون موقع ها تو ایران برا سرماخوردگی یا دندون درد و گوش درد و یا  دردهای جزیی هیچ وقت دارو مصرف نمی کردم .مخصوصا داروهای مسکن وسالی یکبار هم به زور سرما میخوردم .تازه اگه هم سرما خوردگی ام خیلی اذیتم می کرد با تزریق یه امپول همون روز شفا می یافتم (به قولی ).کلا طرفدار طب سنتی هستنم و برا هر مشکلی می گردم و راه حل طبیعی درمان و می یابم و در اکثر مواقع هم موفق می شم و خیلی اعتقاد دارم با ورزش و تغذیه مناسب و مصرف میوه و سبزیجات مفید و داروهای گیاهی و کلا روشهای سنتی که الان هم خدا رو شکر همه دانشمندان و بزرگان و اندیشمندان و فقها و خواص و عوام  در این زمینه با من متوفق القول هستند میشه مشکلات جسمی رو کلا مرتفع نمود .  

اما حالا تو این محیط زیبا و دلنشین و پاک و منزه و بدون الودگی این سومین باره که سرما می خورم .همش هم به خاطر این هوای سرد مسخره اس .اخه خدا جون تو که این همه خوبی و اینجا قرار دادی یه هوای گرم  بالای 30  درجه و یا  لااقل یه زمستون معتدل مثل جنوب خودمون و هم اینجا می ذاشتی  تا دیگه من توی پاییز و زمستون این همه واهمه از سرما نداشته باشم . خوب البته بماند که واقعا لذت پوشیدن لباس های گرم زمستونی با اون رنگای شاد و تند و تیز واقعا سرما  و زمستون اینجا رو  خیلی زیباتر می کنه وشاید تنها لطفش برا من همین باشه وقتی که می تونی کلاه و دستکش و لباس های جورواجور و بدون هیچ محدودیتی با هم ست کنی و بپوشی و با خوردن یه قهوه گرم توی یه bar اونم در حالی که همسرت مهربونت دو تا کاپوچیموی داغ کف کرده  رو میاره و  رو میز مقابلت میشینه و میوه زندگیت هم کنار دستت نشسته و داره از همون شیرینی های خوشمزه همیشگی  که همونجا براش گرفتین می خوره .وای خدا چقدر لذت بخشه .عاشق همین لذتهای کوچولو کوچولویی ام که هر از چند گاهی نصیبم میشه .چقدر این وقتهایی رو گه اینجوری با هم می گذرونیم دوست دارم و از دیدن مردمی هم که درو ورمون هستند و همون حس ما رو دارن لذت می برم . وقتی به صورتاشون نگاه می کنی خنده و شادی واقعی رو می تونی حس کنی و این نیروی مثبت خود بخود به تو هم منتقل می شه .خالا تو این اوضاع نزار من  امروز یکی از دوستای ایتالیاییم منو تنها یی دعوت کرده خونشون می خواد برای منو چند تا از دوستای دیگه اش پیتزای ایتالیایی درست کنه .حالا من با این حال نزارم چطور برم اونجا .دلم هم نمیاد که کنسلش کنم اخه یه بار دیگه هم دعوتم کرده و من قرار و بهم زدم . البته اینا که با ادم رودروایسی ندارن منم باید مثل خودشون باشم دیگه .

نظرات 3 + ارسال نظر
لیمو شنبه 18 آبان 1392 ساعت 14:23 http://misslemon.persianblog.ir

وااااااااای ورده تو ازدواج کردی؟! من نمیدونم چرا احساس کردم تو یه دختر 17-16 ساله ای. خیلی جالب بود برام. بچه هم داری؟! پس دیگه کلی اونجا زندگی می کنی به معنای واقعی کلمه
آخی ذوق کردم. چه قشنگ ایشالا همیشه دل هر3تاییتون شاد باشه (آیکون احساساتی شدن)

اره لیمو جان .اخه می دونی شاید اشکال از خود من باشه که خودمو نصفه نیمه هم معرفی نکردم .حالا راجع به خودم بیشتر می نویسم تا بیشتر ذوق کنی .ممنونم از پیامت

مامان نیروانا یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 06:51 http://nirvanamahdavi.com

سلام عزیزم. ممنونم از حضورت. نگاهت باعث رونق خونه ی دخترمه. با کمال میل. من عاشق ایتالیام. خیلی دوست دارم بدونم یه هموطن توی اون فضا چه حس و حالی داره. خوشحالم از یافتنت

ممنونم مامان نیروانا .منم یه فرشته حوشگل دارم که البته چند سالی از حوشگل خانم شما بزرگتره.ممنونم از پیامت

مثل هیچکس پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 21:21 http://mohamad27.niniweblog.com

عزیزم سیستم بدنمون به هوای پاک عادت نداره من که ساکن ایلامم به هوای الوده وگرد وغباری که از عراق مهمون همیشگی خونمونه بیشتر عادت کردم تاهوای پاک خوب معلومه ریه ادم تعجب میکنه.

این یکی و خیلی خوب اومدی مامان خانمی ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد