من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

اراده قوی من کجایی؟؟

هر چی فکر می کنم می بینم تا چند سال پیش اراده خیلی قویتری داشتم .

 ولی الان دیگه انگار نیستش و خیلی ضعیف شده .حالا دارم می گردم ببینم علت چی بود .

یادمه برای گذشتن از سد کنکور و ورود به دانشگاه ، اونم بدون هیچ گونه کلاس رفتنی و با کمترین امکانات ممکن ، چقدر تلاش کردم تا همون سالی که دیپلم می گیرم یه سره وارد دانشگاه سراسری بشم وتنها امکانات موجود برای من اونم تو یه شهرستان و با یه خانواده پر جمعیت کم بزاعت ،فقط یه سری جزوات رزمندگان بود که می تونستیم از دفتر اموزش و پرورش شهرستانمون قرض بگیریم (البته اینا که می گم مربوط به سالهای 73-74 میشه ) و یه میز و صندلی که عموی عزیزم اون موقع به من داده بود .

 یادمه از همون بچگی ها تقریبا ( اوایل دوره راهنمایی ) هی از این و اون می شنیدم فلانی بچه اش مهندسه و فلانی بچه اش معلمه ، منم می گفتم این که چیزی نیست من هم  می خوام مهندس بشم (حالا انگار از مهندسی بالاتر در عالم نبود ) .

مادربزرگ خدابیامرزم هی چپ و راست می گفت فلانی همش پز نوه هاشو می ده که رفتن دانشگاه و معلم شدن (با عرض پوزش ازهمه معلمای عزیز ، که من براشون خیلی هم احترام قائلم ) منم با اون سن کم هی می گفتم معلمی که اسونه من می خوام مهندس بشم ومامان بزرگم هی می گفت الهی امین که می خوای منو سرافراز کنی .

خلاصه این شد که من عزمم و جزم کردم واسه مهندس شدن و مخصوصا توی اون دو سال اخر دبیرستان خودکشی کردم تا یه وقت پشت کنکور نمونم(حالا مثلا هم می موندم چی می شد ).و خلاصه از تمام لذایذ دنیوی از جمله عروسی رفتن و مهمونی ها و دیدن سریال های تک و توک اون موقع تلویزیون و کلا هر چیزی که می تونست مخ منو بزنه دوری جستم ( الان که فکرشو می کنم خنده ام گرفته به خدا ) خلاصه زد و من همون سال با یه رتبه خوب توی یه رشته مهندسی قبول شدم . بعد هم ادامه تحصیل و کار و ازدواج و بچه و .................

اینا رو گفتم تا یادم بیاد اراده قوی اونم با کمترین امکانات و بزاعت ممکن همیشه می تونه هر ادمی و چنان قوی کنه که به هر چی می خواد تو زندگیش برسه .

ولی 

کاش اون اراده قوی رو الان هم داشتم تا این کارای عقب افتاد ای رو که می خوام و دوست دارم انجام بدم به سر انجام برسونم . 

دائما هی برا خودم برنامه ریزی می کنم و کتابهای مختلف و دانلود می کنم و می خونم که چطور میشه کارایی رو که برام شدن مثل ارزو های محال باید به اتمام برسونم ( به قول اساتید فن مثل قورباغه ای که باید قورتش داد  ) غافل از اینکه خودم هم یه وقتایی اراده ای داشتم مثل سنگ سخت و مثل کوه استوار .


البته این کارایی که می گم تو ذهنم هست شاید هم خیلی سخت نباشن ولی خوب هر کسی یه ایده ال هایی معقولی تو زندگیش داره که می خواد بدستشون بیاره . یا اینکه می خواد توی یه زمینه ای هم پیشرفت کنه و یه هنر جدیدی و یاد بگیره و یا یه چیزایی از این قبیل دیگه .

نظرات 4 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 04:12 http://misslemon.persianblog.ir

آره ورده جون میبینی چقدر اون موقع ها کنکور سخت بود ولی از سال ٩١ دیگه انقدر ظرفیت ها زیاد شد و انواع و اقسام دانشگاه ها زیاد شد که دیگه قبولی تو دانشگاه شد مثل آب خوردن. ورده من مطمئنم تو هنوزم اگه اراده کنی میتونی فقط الان شرایطت متفاوت شده: همسر و بچه خودش کلی مسئولیت رو دوش آدم میزاره
خدا رحمت کنه مادر بزرگتونو. مادربزرگ منم از این حرفا خیلی میزد

ممنونم از قوت قلبی که می دی عزیزم.راست می گی شرایط همه چی خیلی نسبت به اون موقع ها عوض شده فقط ادم باید بگرده و میون گم شده ها ، خودش و دوباره پیدا کنه .

مامان نیروانا سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 08:57 http://nirvanamahdavi.com

سلام ورده جون، دوستت خانومی ازم خواست بهت پیغام بدم که نمیتونه برات کامنت بذاره و عیناً اینا رو برات نوشته:
" عزیزم فکر نکنی بی معرفتم ولی نتونستم نظرمو برات ارسال کنم..با اینحال لینکت کردم"

ممنونم عزیزم .ولی واقعا منظورت و متوجه نشدم .میشه برام بیشتر توضیح بدی .

iran سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 14:45

طرلان سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 15:13 http://delsepordeyepashiman.mihanblog.com

ورده عزیز سلام...تولت وبلاگتو داغ داغ تبریک میگم...امیدوارم تجبه جدید در کشوری جدید برات اموزنده و لذت بخش باشد...... بازم بهت سر میزنم.مواظب خودت باش .. و شاد باشی

سلام .ممنونم از لطفت .
منم حتما بهت سر میزنم و خوشحال می شم دوستای جدیدی پیدا کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد