من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

اندر احوالات نظم /قسمت دوم

از عصری هی چند بار اومدم این پست و کامل کنم هی نشدو هی دل و دماقی نبود .راستش یه عدد بدخلقی پیش از ناهار با شوهر جانمون پیش اومد و بنده با کمال شرمندگی جیغ و فریاد نمودم  .غمگین هم شدم و دمق و بعد اقای شوهر به اشتباه خود پی بردن به عبارتی . اینجانب هم دست از پادرازتر از عمل انجام شده ( همون جیغ و داد و میگم ) غروب که برگشتیم خونه واسه شام لازانیا بار گذاشتم و پذیرایی فرمودم و همه چی ختم به خیر گردید خدارو شکر . به خدا تقصیرخودش بود اخه بابا چند بار  هی سر تذکر دادن بعضی موارد تکراری (که اونم مربوط به رعایت همون نظم میشه ) باید بحث و جدل کرد .منم که زود از کوره در میرم بدبختانه

خلاصه ناهارو خوردیم و زدیم بیرون که برگردیم دوباره سر کار.که تو این حیرو ویری خانم صاحب خونمون که یه خانم 60-70 ساله هستش و با شوهر جانش هم خیلی جیک تو جیک تشریف دارن . اومده میگه سلام ورده جون  سرما خوردگیت بهترشده .تبت قطع شده .یعنی یقین یافتم جیغ و فریادی ایرانی منو شنیده و انگاری یه پاتیل اب سرد از بالای پله ها ریخته تو فرق سرم . 

ولی خدایی تواین دوسالی که تو خونه اینا بودیم یه بار هم ندیدم با هم جر و بحثی داشته باشن و عینن بودن شمع و پروانه اونوقت من ابروی هر چی ایرانی بود و پیش اینا بردم . حالا هم شدم سرتا پا عذاب وجدان .

حالا همه اینا رو گفتم تا برسم به میزان نظم و ترتیب در این ولایت .جونم براتون بگه که این خانم و اقای صاحب خونه ما تمام طول بهار و تابستون یعنی دقیقا از روزی که هوا مناسب دریارفتن میشه هر روز بدون استثنا از 8 صبح تا 5 عصر کنار دریا تشریف دارن( فاصله دریا تا منزل ما نیم ساعته ناقابل هستش ) و هر روز هم یک مایوی مخصوص به اون روز و می پوشن و با هم ست می کنن .حالا من توی این دو سال تو فصل گرما کارم عصرا چک کردن رنگ و طرحای مایوهای ایناست ها

هر هفته هم باید تمام ملافه ها و روبالشتی ها عوض شه و شسته بشن که رنگ و طرح اونا هم با توجه به فصل سال از قبل تعیین شده .همین مورد در مورد پرده های خونه و نوع گل و گیاهی که برای تزیین در داخل خونه و حیاط مورد استفاده قرار میگیره هم صدق می کنه .

 البته من خودم در واقع موافق خرجهای اینجوری نیستم و راستش الان هم اصلا در شرایطی نیستیم که بخوام چنین کارهایی رو انجام بدیم) 

 و لی کلا این مورد ما همه چی شون بر اساس نظم و ترتیبی خاص بنا شده .یعنی اگه انباری و شون و ببینی از پذیرایی ما هم مرتبتره به خدا .





نظرات 2 + ارسال نظر
sahar پنج‌شنبه 23 آبان 1392 ساعت 19:50 http://saharpaeez.blogfa.com

وای چه پیرزن وپیرمرد باحالی چقدرامید به زندگیشون زیاده
البته این چیزا اونجا فک کنم عادیه نه مثل پیرمردوپیرزن های اینجا که دائم ازپادردوکمردردناله میکنند وهمش تو روضه هاند

سلام sahar جان .اره واقعا خیلی ادمای با اعتماد به نفسی هستند و تازه توی این سن و سال اصلا به خودشون نمی گن ما دیگه پیریم و انتظار دارن اونا رو فقط با اسم کوچیکشون صدا کنی در غیر اینصورت خلی هم بهشون بر می خوره .بر عکس مردم ما که تا پا به سن پنجاه می زارن خودش و پیر و بازنشسته می دونن و کلا نا امید و فرسوده میشن

مثل هیچکس پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 21:14 http://mohamad27.niniweblog.com

خوش به حالشون واسه سبک زندگیشون بهشون حسودیم میشه حالا مارو بگی اوج جونی دم از پیری میزنیم اخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟از طرفی ما اصلا دلمون نمیاد راه به راه همه چی رو عوض کنیم همش به فکر پس اندازیم واسه کی وواسه چی خدا میدونه نمیدونم چرا عاشق اینیم به خودمون سخت بگیریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درست می گی .منم ایران که بودم بیشتر فکرم به روز مبادا بود . ولی اینجا که اومدم دیدم واقعا زندگی خیلی جنبه های زیباتری هم داره که ما اونجا کاملا ازش بی بهره ایم .تو ایران مردم یا باید همش به فکر اینده ایی باشن که اطمینان و ارامش خاطری بهش ندارن یا خواسته و ناخواسته وارد بازی چشم و هم چشمی و رودروایسی با دوستان و اطرافیانشون بشن و اینجوری زندگی همش میشه حرص و جوش بی فایده و همینا ارامش و زندگی ما ایرانی ها سلب کرده .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد