من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

من و زندگی در ایتالیا

حرفهای دوستانه

اندر احوالات وجود نظم در زندگی

1- اولین تصمیم مهم من در جهت تقویت ارده ام اینه که سرانجام اکانت فیس بوکم و در یک عملیات ضربی غیر فعال کردم.واقعا دیگه از  فیس بوک و مزاحمتاش حالم به هم میخوره.

 این تصمیم الان برا من مثل یه روزه واجب هستش  و امیدوارم بتونم بهتر کارهای دیگه خودمو انجام بدم .(ادامه مطلب و اضافه می کنم ).


اراده قوی من کجایی؟؟

هر چی فکر می کنم می بینم تا چند سال پیش اراده خیلی قویتری داشتم .

 ولی الان دیگه انگار نیستش و خیلی ضعیف شده .حالا دارم می گردم ببینم علت چی بود .

یادمه برای گذشتن از سد کنکور و ورود به دانشگاه ، اونم بدون هیچ گونه کلاس رفتنی و با کمترین امکانات ممکن ، چقدر تلاش کردم تا همون سالی که دیپلم می گیرم یه سره وارد دانشگاه سراسری بشم وتنها امکانات موجود برای من اونم تو یه شهرستان و با یه خانواده پر جمعیت کم بزاعت ،فقط یه سری جزوات رزمندگان بود که می تونستیم از دفتر اموزش و پرورش شهرستانمون قرض بگیریم (البته اینا که می گم مربوط به سالهای 73-74 میشه ) و یه میز و صندلی که عموی عزیزم اون موقع به من داده بود .

 یادمه از همون بچگی ها تقریبا ( اوایل دوره راهنمایی ) هی از این و اون می شنیدم فلانی بچه اش مهندسه و فلانی بچه اش معلمه ، منم می گفتم این که چیزی نیست من هم  می خوام مهندس بشم (حالا انگار از مهندسی بالاتر در عالم نبود ) .

مادربزرگ خدابیامرزم هی چپ و راست می گفت فلانی همش پز نوه هاشو می ده که رفتن دانشگاه و معلم شدن (با عرض پوزش ازهمه معلمای عزیز ، که من براشون خیلی هم احترام قائلم ) منم با اون سن کم هی می گفتم معلمی که اسونه من می خوام مهندس بشم ومامان بزرگم هی می گفت الهی امین که می خوای منو سرافراز کنی .

خلاصه این شد که من عزمم و جزم کردم واسه مهندس شدن و مخصوصا توی اون دو سال اخر دبیرستان خودکشی کردم تا یه وقت پشت کنکور نمونم(حالا مثلا هم می موندم چی می شد ).و خلاصه از تمام لذایذ دنیوی از جمله عروسی رفتن و مهمونی ها و دیدن سریال های تک و توک اون موقع تلویزیون و کلا هر چیزی که می تونست مخ منو بزنه دوری جستم ( الان که فکرشو می کنم خنده ام گرفته به خدا ) خلاصه زد و من همون سال با یه رتبه خوب توی یه رشته مهندسی قبول شدم . بعد هم ادامه تحصیل و کار و ازدواج و بچه و .................

اینا رو گفتم تا یادم بیاد اراده قوی اونم با کمترین امکانات و بزاعت ممکن همیشه می تونه هر ادمی و چنان قوی کنه که به هر چی می خواد تو زندگیش برسه .

ولی 

کاش اون اراده قوی رو الان هم داشتم تا این کارای عقب افتاد ای رو که می خوام و دوست دارم انجام بدم به سر انجام برسونم . 

دائما هی برا خودم برنامه ریزی می کنم و کتابهای مختلف و دانلود می کنم و می خونم که چطور میشه کارایی رو که برام شدن مثل ارزو های محال باید به اتمام برسونم ( به قول اساتید فن مثل قورباغه ای که باید قورتش داد  ) غافل از اینکه خودم هم یه وقتایی اراده ای داشتم مثل سنگ سخت و مثل کوه استوار .


البته این کارایی که می گم تو ذهنم هست شاید هم خیلی سخت نباشن ولی خوب هر کسی یه ایده ال هایی معقولی تو زندگیش داره که می خواد بدستشون بیاره . یا اینکه می خواد توی یه زمینه ای هم پیشرفت کنه و یه هنر جدیدی و یاد بگیره و یا یه چیزایی از این قبیل دیگه .

زیبایی ها و دردسرهای زمستون

سلام . دوباره سرما خوردم .نمیدونم چرا توی یکسال اخیر  این سومین باره که سرما می خورم ولی این نشونه خوبی نیست  چون بدنم ضعیف شده  می دونم .اون موقع ها تو ایران برا سرماخوردگی یا دندون درد و گوش درد و یا  دردهای جزیی هیچ وقت دارو مصرف نمی کردم .مخصوصا داروهای مسکن وسالی یکبار هم به زور سرما میخوردم .تازه اگه هم سرما خوردگی ام خیلی اذیتم می کرد با تزریق یه امپول همون روز شفا می یافتم (به قولی ).کلا طرفدار طب سنتی هستنم و برا هر مشکلی می گردم و راه حل طبیعی درمان و می یابم و در اکثر مواقع هم موفق می شم و خیلی اعتقاد دارم با ورزش و تغذیه مناسب و مصرف میوه و سبزیجات مفید و داروهای گیاهی و کلا روشهای سنتی که الان هم خدا رو شکر همه دانشمندان و بزرگان و اندیشمندان و فقها و خواص و عوام  در این زمینه با من متوفق القول هستند میشه مشکلات جسمی رو کلا مرتفع نمود .  

اما حالا تو این محیط زیبا و دلنشین و پاک و منزه و بدون الودگی این سومین باره که سرما می خورم .همش هم به خاطر این هوای سرد مسخره اس .اخه خدا جون تو که این همه خوبی و اینجا قرار دادی یه هوای گرم  بالای 30  درجه و یا  لااقل یه زمستون معتدل مثل جنوب خودمون و هم اینجا می ذاشتی  تا دیگه من توی پاییز و زمستون این همه واهمه از سرما نداشته باشم . خوب البته بماند که واقعا لذت پوشیدن لباس های گرم زمستونی با اون رنگای شاد و تند و تیز واقعا سرما  و زمستون اینجا رو  خیلی زیباتر می کنه وشاید تنها لطفش برا من همین باشه وقتی که می تونی کلاه و دستکش و لباس های جورواجور و بدون هیچ محدودیتی با هم ست کنی و بپوشی و با خوردن یه قهوه گرم توی یه bar اونم در حالی که همسرت مهربونت دو تا کاپوچیموی داغ کف کرده  رو میاره و  رو میز مقابلت میشینه و میوه زندگیت هم کنار دستت نشسته و داره از همون شیرینی های خوشمزه همیشگی  که همونجا براش گرفتین می خوره .وای خدا چقدر لذت بخشه .عاشق همین لذتهای کوچولو کوچولویی ام که هر از چند گاهی نصیبم میشه .چقدر این وقتهایی رو گه اینجوری با هم می گذرونیم دوست دارم و از دیدن مردمی هم که درو ورمون هستند و همون حس ما رو دارن لذت می برم . وقتی به صورتاشون نگاه می کنی خنده و شادی واقعی رو می تونی حس کنی و این نیروی مثبت خود بخود به تو هم منتقل می شه .خالا تو این اوضاع نزار من  امروز یکی از دوستای ایتالیاییم منو تنها یی دعوت کرده خونشون می خواد برای منو چند تا از دوستای دیگه اش پیتزای ایتالیایی درست کنه .حالا من با این حال نزارم چطور برم اونجا .دلم هم نمیاد که کنسلش کنم اخه یه بار دیگه هم دعوتم کرده و من قرار و بهم زدم . البته اینا که با ادم رودروایسی ندارن منم باید مثل خودشون باشم دیگه .

قدم زدن در کمال ارامش

ایتالیا کشور بسیار زیبا و رویایی هستش و ارزوی خیلی ها اومدن به اونجاست حتی برای یک سفر چند روزه  .

بزرگترین مشکل من در اینجا یادگیری زبون شیرین و اهنگین ولی بسیار سخت ایتالیاییه.ولی خداییش ارده ام هم برای یادگیری ونشستن و خوندن کتابهای اموزشی خیلی ضعیفه.برا خودم یه برنامه ریزی کردم به طور جدی هر روز بخونم و بخونم تا دیگه راحت بتونم حرف بزنم .مصیبت الان من همین انگلیسی حرف زدنه .تا می خوام بیام ایتالی حرف بزنم میرم تو خط زبون دیگه و همین باعث شده تنبل بشم و دیرتر تو ایتالیایی حرف زدن راه بیفتم .


حالا می خوام شروع کنم و درباره شرایط زندگی مون در اینجا بنویسم .


ایتالیایی ها فوق العاده مهربون و خون گرم هستن البته می دونم که همه جا هم خوب هست و هم بد ولی قسمت ما تو ی برخورد با ادم خوباشون بوده (تا حالا البته) .خداییش صاحب خونه ودوستا مون خیلی خیلی خوب هستن و از این بابت اصلا حس نمی کنم توی یه مملکت غریبم هر چند ایران که بودم همسایه هامون به خوبی همسایه های الان نبودند و قطعا همه جا یه معایبی داره و یه مزایایی ولی فعلا با مزایا شروع می کنم .


تو این  سرزمین زیبا طبیعت و هوای سالم  تا دلتون بخواد هست و مردم خودشون هم در مراقبت و نگهبانی از اون پیش قدم هستن .کسی اشغال در طبیعت نمیریزه (مثل خود ما )و همه چی اونجوری هست که باید باشه.بعضی وقتا واقعا حرصم میگیره از این همه نظم و قوانین و مقراراتی که هست و همه بهش احترام میزارن . اینجا همیشه پر از توریست هایی هستش که مشتاقانه کلی هزینه می کنن تا بیان و چند روزی و اینجا سر کنن تو این طبیعت سالم و زیبا و شهرهایی که در و دیوارشون هر کدوم  یه موزه اثار تاریخی و باستانی ه .اینجا قدم زدن تو خیابون واقعا خیلی لذت بخش و ارامش بخشه می تونی بدون اینکه کسی کوچکترین مزاحمتی برات ایجاد کنه ،بدون ترس از قابیده شدن کیف دستیت توسط یه موتور سوار ،بدون صدای بوق بوق ازار دهنده ماشین ها و موتور سوارها و بدون وجود نگاه های چپ چپ و ازار دهنده عابرین و تنه زدن  های عمدی بعضی هاشون در ارامش خاطر در کنار خانوادت قدم بزنی و از زمین و هوا و آسمون لذت ببری .اینها قسمتی از کوچکترین و حقیرترین و شاید عادی ترین لذتهای زندگی هستند که خیلی از ماها تو زندگی ازشون محرومیم.

درخت زندگی

سلام به دوستای عزیزی که شاید بعد از این پیدا خواهم کرد .

ورده هستم دختری از جنوب  .مدتی هست به همراه خانواده سه نفره ام مهاجرت کرده و در یکی از شهرهای ایتالیا زندگی میکنیم .اینجا رو دوست دارم با تمام زیبایی هاش و دلتنگی هایی که به خاطر دوری از خانواده و شهرم با منه.همیشه دوست داشتم یه وبلاگ داشته باشم و از طریق اون حرف های دلم رو  حتی با اونایی که  نمی شناسمشون در میون بزارم و نظراتشون رو بدونم .دوستای جدید پیدا کنم و به دنیای مجازی هم تعلق خاطری بیشتری داشته باشم . راجع به خودم اینجا می نویسم و تجربه های زندگی در  این کشور زیبا.